در پاسخ این پرسش، با توجّه به این که پیش از این در فصل دوم با شمّه ای از پیشینه ی نظریه ی ولایت فقیه در متون فقهی شیعه و آرایِ صاحب نظران آشنا شدیم، نیازی به تکرار آن مباحث نیست و در اینجا، افزون بر آن مطالب، چند نکته را مناسب می بینیم که مورد توجّه و یادآوری قرار گیرد: 1. نکته ی اوّل آن که اگر در پرسش بالا، منظور از اجماع و اتّفاقِ نظر فقیهان شیعه آن است که در دامنه و شعاع اختیارات فقیه و همچنین در تلقّی و تفسیری که فقیهان از ولایت فقیه دارند، اختلافی وجود ندارد، در پاسخ باید گفت: بی تردید، پاسخْ منفی است و چنین اتّفاق نظری وجود ندارد و فقیهان شیعه، هم به لحاظ دامنه و حدود اختیارات فقیه و هم به لحاظ تلقّی و تفسیری که از ولایت فقیه دارند، نظریه های متفاوتی را ارائه کرده اند. امّا، اگر منظور از اجماع و اتّفاق نظر آن باشد که درباره ی اصل ولایت فقیه اختلاف نظری وجود ندارد و کسی را نمی توان یافت که ولایت فقیه را به طور کلّی و از ریشه نفی کرده باشد، بدون شک، پاسخ مثبت است و کسی نمی تواند مدّعی شود که در طول تاریخ فقاهت شیعه، می توان کسانی را یافت، که به طور کلّی، از اساس، با ولایت فقیه مخالفت کرده و یا تنها عدّه ای معدود از فقها، با برداشت های فقهی خاص از پاره ای از روایات، به این نظریه گرایش نشان داده اند. اصل ولایت فقیه از مسلّمات و حتمیات فقه اسلامی است؛ گرچه در دامنه و تفسیر آن، تفاوت نظر قابل انکار نیست. در نکات بعدی به برخی از شواهد و ادلّه ی مسلّم و حتمی بودن ولایت فقیه اشاره خواهد شد. 2. متون فقهی شیعه، از عصر اهل بیت(علیهم السلام)تا زمان معاصر، گواه این واقعیّت است که نمی توان فقیهی را یافت که ولایت فقیه را از ریشه انکار کرده باشد و برای فقهایِ عصر غیبت، جایگاه و موقعیّت و اختیاراتی علاوه بر فتوا دادن نپذیرفته باشد. بدون شک، اختیارات فقها در ولایت و تصدّیِ امرِ قضاوت و مسائل مربوط به آن و دخالت در امور حسبیه از اجماعیّات محسوب می شود و احدی از فقها آن را انکار نمی کند.[2] علاوه بر این تتبّع فقهی، وقتی به اظهار نظرهای صریح برخی از فقیهان درجه ی اوّل و برجسته مراجعه می کنیم، می بینیم که عده ای از ایشان در مسئله ی ولایت فقیه یا نقل اجماع کرده اند و یا خودشان آن را از اجماعیّات شیعه برشمرده اند: یک. مرحوم سید جواد عاملی در کتاب مفتاح الکرامه (شرح قواعد علاّمه حلّی) پس از آن که ولایت فقیه را اجماعی دانسته است، حتّی روایات را به عنوان مؤیّد ذکر می کند و می فرماید: و یدّل علیه العقل و الاجماع و الاخبار؛ بر این مطلب عقل و اجماع و روایات دلالت می کند. آنگاه درباره ی اجماع می گوید: وامّا الاجماع فبعد تحققه کما اعترف به یصح لنا ان ندعی انه انعقد علی انه نایب عنه (عج) اتفاق اصحابنا حجّة والاّ لوجب الظهور لماتواتر من الاخبار ان لاتزال الطائفة علی الحقّ.؛[3]اجماع بر ولایت فقیه محقّق است و علاّمه حلّی نیز به آن اعتراف کرده است؛ بنابراین، می توان مدّعی شد که اجماع فقیهان شیعه، بر نیابت فقیه از سوی امام زمان (عج) انعقاد یافته است و چنین اتفاق نظری حجّت است والاّ اگر اجماع حجّت نبود، باید مخالفت با آن آشکار می شد؛ زیرا روایات متواتری وجود دارد که اتفاق نظر طائفه (شیعه) را نشانه ی راستی و درستی نظر آنها می دانند. دو. محقّق کرکی، فقیه برجسته ی دیگری است که ولایت فقیه را به عنوان نیابت از امام معصوم(علیه السلام)اجماعی می داند و می گوید: اتفق اصحابنا رضوان الله علیهم علی ان الفقیه العدل الامامی الجامع شرایط الفتوی، المعبّر عنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیه نائب من قبل ائمة الهدی فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخلٌ.؛[4] فقهای شیعه اتّفاق نظر دارند به این که فقیه جامع الشرایط و مجتهد توانا در استنباط احکام شرعی، در زمان غیبت، از طرف امامان معصوم(علیهم السلام) نیابت دارد تا تمام امور نیابت پذیر را بردوش بگیرد. سه. محقّق اردبیلی یکی دیگر از فقیهانی است که مستند ولایت فقیه را اجماع معرفی می کند.[5] چهار. مرحوم میرزای قمی(رحمه الله) دلیل ولایت حاکم را اجماع منقول می شمرد.[6] پنج. ملا احمد نراقی، ولایت فقیه را، به مقتضای ظاهر کلمات اصحاب، اجماع می داند و می گوید: از کلمات اصحاب ظاهر می شود که ثبوت اختیارات معصوم برای فقیه از مسلّمات فقه است.[7] شش. میر فتّاح مراغی، در کتاب العناوین، پس از آن که مدّعی (اجماع محصل)[8] بر ولایت حاکم شرع می شود، می گوید: وهذا الاجماع واضح لمن تتبّع کلمة الاصحاب؛[9] برای متتِبّعی که در کلمات فقهای شیعه کاوش کند، این اجماع از واضحات است. هفت. صاحب جواهر، از فقیهان برجسته و سرآمد دیگری است که اجماعی بودن و مسلّم و ضروری بودن ولایت فقیه را به عنوان نیابت عامّه ی فقیه از سوی امام معصوم(علیه السلام)، در موارد متعدّد از دایرة المعارف عظیمِ فقهیِ خویش، کتاب جواهر الکلام، با صراحت مورد تأکید قرار داده است و می گوید: فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک بل کانّه ماذاق من طعم الفقه شیئاً؛[10] وسوسه ی برخی از مردم در نیابت عامّه ی فقیه از امام معصوم(علیه السلام) شگفت آور است، گویا اینان چیزی را از طعم فقه نچشیده اند. آنچه گذشت، سخن صریح و روشن عدّه ای از بزرگ ترین چهره های شاخص فقاهت شیعه بود که ولایت فقیه را، آن هم در بعد گسترده و وسیع و به عنوان نیابت عامّه از طرف امام زمان (عج)، اجماعی و مسلّم می دانند؛ و اگر محقّق و کاوشگرِ با حوصله ای به بررسی متون فقهی بپردازد چه بسا تعداد مدعیان اجماع را به بیش از آنچه گزارش شد، برساند. اجماعات یاد شده ی بالا، اگر درحدّ (متواتر) نباشد، (مستفیض) بودن آن خالی از تردید است و نشان می دهد که مسئله ی ولایت فقیه، مسئله ای مسلّم و ریشه دار در تاریخ فقاهت شیعه است و انکار اجماعی بودن آن، و یا نسبت دادن آن به برداشت خاصّ تعدادی از فقهای معاصر از چند روایت نشان از بی اطلاعی و غفلت گوینده دارد. امام خمینی(رحمه الله) درباره ی مسئله ی ولایت فقیه، معتقد بود: فولایة الفقیه - بعد تصوّر اطراف القضیه - لیست امراً نظریاً یحتاج الی البرهان؛[11] پس از تصور کامل اطراف قضیه ی ولایت فقیه (موضوع و محمول آن) آشکار می گردد که این مسئله، از مسائل نظریِ نیازمند برهان نیست. 3. آخرین نکته ی قابل توجّه در باب اجماع و اتّفاق نظر نسبت به ولایت فقیه که یادآوری آن مناسب به نظر می رسد، آن است که، ولایت فقیه یا مشروط بودن حاکمیّت سیاسی به فقاهت و اجتهاد، مطلبی نیست که تنها در فقه شیعه از مسلّمات محسوب شود، بلکه این موضوع از جمله مواردی است که در مورد آن، میان همه ی مسلمانان، اعم از شیعه و سنّی، وحدت و یک صدایی حاکم است؛ چرا که در فقه اهل سنّت نیز مسئله ی مشروط بودن زمام داری و حاکمیّت سیاسی به فقاهت، ازمسائل ریشه دار مذاهب اربعه ی فقهی آنان به شمار می رود. شخصیّت های برجسته ای از قدمای اهل سنّت، مثل امام الحرمین جوینی، ایجی، ماوردی، قاضی ابی یعلی و غزالی، حاکمیّت و الزام سیاسی را مشروط به مجتهد بودن حاکم دانسته اند. در عصر حاضر نیز چهره های برجسته ای چون: شیخ محمد ابوزهره، استاد محمد مبارک و شیخ شلتوت، همان نظریّه ی سلف خود را برگزیده و بر این حقیقت تأکید نموده اند که: حاکم و رئیس دولت اسلامی باید مجتهد باشد.[12] جزیری، پدید آورنده ی اثر معروف الفقه علی المذاهب الاربعة، درباره ی اجماعی بودن شرط اجتهاد برای حاکم اسلامی، پس از آن که شرایط امامت را از دیدگاه مذاهب اربعه ی اهل سنت (حنبلی، شافعی، مالکی و حنفی) شرح می دهد، در شرط هفتم معتقد است: اتفق الائمّة رحمهم الله... ان یکون عالماً مجتهداً لیعرف الاحکام و یَتَفقَّهَ فی الدین فیعلم الناس و لایحتاج الی استفتاء غیره؛[13] پیشوایان چهارگانه ی مذاهب اربعه بر این نظر متّفق اند که باید امامْ دانشمندی مجتهد باشد تا احکام الهی را بشناسد و در دین تفقّه نماید و آنگاه به مردم آموزش دهد و نیازمند مراجعه به دیگران و درخواست فتوا از آنان نباشد. پی نوشتها: [1] ر.ک: محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، ص 165. [2] ر.ک: همین، پاسخ پرسش 9. [3] مفتاح الکرامة، ج 10، ص 21. [4] رسائل، ج 1، ص 142. [5] مجمع الفائده والبرهان، ج 12، ص 28. [6] جامع الشتات، ج 2، ص 465. [7] ملاّ احمد نراقی، عوائد الایّام، ص 536. [8] در اصطلاح علم اصول، دو گونه اجماع موجود است: اجماع منقول و اجماع محصّل. اجماع منقول، اجماعی را گویند که فردی از اجماعی خبر می دهد و به تعبیر دیگر، نقل اجماع می کند؛ ولی اجماع محصّل به اجماعی گفته می شود که خود فرد، با تتبّع و کاوش در کلمات فقها، به این نتیجه برسد که مسئله مورد اتفاق نظر همه ی فقهاست. [9] ج 2، ص 563. [10] ج 21، ص 397. [11] کتاب البیع، ج 2، ص 467. [12] برای آگاهی بیش تر از شرط فقاهت در حاکم و امام المسلمین نزد اهل سنّت ر.ک: محمد سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 291 - 294. [13] الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 416 و 417. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
آیا ولایت فقیه مسئله ای اجماعی و مورد اتفاق نظر همه ی فقیهان شیعه است، یا برداشت خاصّ بعضی فقها از روایات محسوب می شود؟[1]
در پاسخ این پرسش، با توجّه به این که پیش از این در فصل دوم با شمّه ای از پیشینه ی نظریه ی ولایت فقیه در متون فقهی شیعه و آرایِ صاحب نظران آشنا شدیم، نیازی به تکرار آن مباحث نیست و در اینجا، افزون بر آن مطالب، چند نکته را مناسب می بینیم که مورد توجّه و یادآوری قرار گیرد:
1. نکته ی اوّل آن که اگر در پرسش بالا، منظور از اجماع و اتّفاقِ نظر فقیهان شیعه آن است که در دامنه و شعاع اختیارات فقیه و همچنین در تلقّی و تفسیری که فقیهان از ولایت فقیه دارند، اختلافی وجود ندارد، در پاسخ باید گفت: بی تردید، پاسخْ منفی است و چنین اتّفاق نظری وجود ندارد و فقیهان شیعه، هم به لحاظ دامنه و حدود اختیارات فقیه و هم به لحاظ تلقّی و تفسیری که از ولایت فقیه دارند، نظریه های متفاوتی را ارائه کرده اند. امّا، اگر منظور از اجماع و اتّفاق نظر آن باشد که درباره ی اصل ولایت فقیه اختلاف نظری وجود ندارد و کسی را نمی توان یافت که ولایت فقیه را به طور کلّی و از ریشه نفی کرده باشد، بدون شک، پاسخ مثبت است و کسی نمی تواند مدّعی شود که در طول تاریخ فقاهت شیعه، می توان کسانی را یافت، که به طور کلّی، از اساس، با ولایت فقیه مخالفت کرده و یا تنها عدّه ای معدود از فقها، با برداشت های فقهی خاص از پاره ای از روایات، به این نظریه گرایش نشان داده اند. اصل ولایت فقیه از مسلّمات و حتمیات فقه اسلامی است؛ گرچه در دامنه و تفسیر آن، تفاوت نظر قابل انکار نیست. در نکات بعدی به برخی از شواهد و ادلّه ی مسلّم و حتمی بودن ولایت فقیه اشاره خواهد شد.
2. متون فقهی شیعه، از عصر اهل بیت(علیهم السلام)تا زمان معاصر، گواه این واقعیّت است که نمی توان فقیهی را یافت که ولایت فقیه را از ریشه انکار کرده باشد و برای فقهایِ عصر غیبت، جایگاه و موقعیّت و اختیاراتی علاوه بر فتوا دادن نپذیرفته باشد.
بدون شک، اختیارات فقها در ولایت و تصدّیِ امرِ قضاوت و مسائل مربوط به آن و دخالت در امور حسبیه از اجماعیّات محسوب می شود و احدی از فقها آن را انکار نمی کند.[2] علاوه بر این تتبّع فقهی، وقتی به اظهار نظرهای صریح برخی از فقیهان درجه ی اوّل و برجسته مراجعه می کنیم، می بینیم که عده ای از ایشان در مسئله ی ولایت فقیه یا نقل اجماع کرده اند و یا خودشان آن را از اجماعیّات شیعه برشمرده اند:
یک. مرحوم سید جواد عاملی در کتاب مفتاح الکرامه (شرح قواعد علاّمه حلّی) پس از آن که ولایت فقیه را اجماعی دانسته است، حتّی روایات را به عنوان مؤیّد ذکر می کند و می فرماید:
و یدّل علیه العقل و الاجماع و الاخبار؛ بر این مطلب عقل و اجماع و روایات دلالت می کند.
آنگاه درباره ی اجماع می گوید:
وامّا الاجماع فبعد تحققه کما اعترف به یصح لنا ان ندعی انه انعقد علی انه نایب عنه (عج) اتفاق اصحابنا حجّة والاّ لوجب الظهور لماتواتر من الاخبار ان لاتزال الطائفة علی الحقّ.؛[3]اجماع بر ولایت فقیه محقّق است و علاّمه حلّی نیز به آن اعتراف کرده است؛ بنابراین، می توان مدّعی شد که اجماع فقیهان شیعه، بر نیابت فقیه از سوی امام زمان (عج) انعقاد یافته است و چنین اتفاق نظری حجّت است والاّ اگر اجماع حجّت نبود، باید مخالفت با آن آشکار می شد؛ زیرا روایات متواتری وجود دارد که اتفاق نظر طائفه (شیعه) را نشانه ی راستی و درستی نظر آنها می دانند.
دو. محقّق کرکی، فقیه برجسته ی دیگری است که ولایت فقیه را به عنوان نیابت از امام معصوم(علیه السلام)اجماعی می داند و می گوید:
اتفق اصحابنا رضوان الله علیهم علی ان الفقیه العدل الامامی الجامع شرایط الفتوی، المعبّر عنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیه نائب من قبل ائمة الهدی فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخلٌ.؛[4] فقهای شیعه اتّفاق نظر دارند به این که فقیه جامع الشرایط و مجتهد توانا در استنباط احکام شرعی، در زمان غیبت، از طرف امامان معصوم(علیهم السلام) نیابت دارد تا تمام امور نیابت پذیر را بردوش بگیرد.
سه. محقّق اردبیلی یکی دیگر از فقیهانی است که مستند ولایت فقیه را اجماع معرفی می کند.[5]
چهار. مرحوم میرزای قمی(رحمه الله) دلیل ولایت حاکم را اجماع منقول می شمرد.[6]
پنج. ملا احمد نراقی، ولایت فقیه را، به مقتضای ظاهر کلمات اصحاب، اجماع می داند و می گوید:
از کلمات اصحاب ظاهر می شود که ثبوت اختیارات معصوم برای فقیه از مسلّمات فقه است.[7]
شش. میر فتّاح مراغی، در کتاب العناوین، پس از آن که مدّعی (اجماع محصل)[8] بر ولایت حاکم شرع می شود، می گوید:
وهذا الاجماع واضح لمن تتبّع کلمة الاصحاب؛[9] برای متتِبّعی که در کلمات فقهای شیعه کاوش کند، این اجماع از واضحات است.
هفت. صاحب جواهر، از فقیهان برجسته و سرآمد دیگری است که اجماعی بودن و مسلّم و ضروری بودن ولایت فقیه را به عنوان نیابت عامّه ی فقیه از سوی امام معصوم(علیه السلام)، در موارد متعدّد از دایرة المعارف عظیمِ فقهیِ خویش، کتاب جواهر الکلام، با صراحت مورد تأکید قرار داده است و می گوید:
فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک بل کانّه ماذاق من طعم الفقه شیئاً؛[10] وسوسه ی برخی از مردم در نیابت عامّه ی فقیه از امام معصوم(علیه السلام) شگفت آور است، گویا اینان چیزی را از طعم فقه نچشیده اند.
آنچه گذشت، سخن صریح و روشن عدّه ای از بزرگ ترین چهره های شاخص فقاهت شیعه بود که ولایت فقیه را، آن هم در بعد گسترده و وسیع و به عنوان نیابت عامّه از طرف امام زمان (عج)، اجماعی و مسلّم می دانند؛ و اگر محقّق و کاوشگرِ با حوصله ای به بررسی متون فقهی بپردازد چه بسا تعداد مدعیان اجماع را به بیش از آنچه گزارش شد، برساند. اجماعات یاد شده ی بالا، اگر درحدّ (متواتر) نباشد، (مستفیض) بودن آن خالی از تردید است و نشان می دهد که مسئله ی ولایت فقیه، مسئله ای مسلّم و ریشه دار در تاریخ فقاهت شیعه است و انکار اجماعی بودن آن، و یا نسبت دادن آن به برداشت خاصّ تعدادی از فقهای معاصر از چند روایت نشان از بی اطلاعی و غفلت گوینده دارد.
امام خمینی(رحمه الله) درباره ی مسئله ی ولایت فقیه، معتقد بود:
فولایة الفقیه - بعد تصوّر اطراف القضیه - لیست امراً نظریاً یحتاج الی البرهان؛[11] پس از تصور کامل اطراف قضیه ی ولایت فقیه (موضوع و محمول آن) آشکار می گردد که این مسئله، از مسائل نظریِ نیازمند برهان نیست.
3. آخرین نکته ی قابل توجّه در باب اجماع و اتّفاق نظر نسبت به ولایت فقیه که یادآوری آن مناسب به نظر می رسد، آن است که، ولایت فقیه یا مشروط بودن حاکمیّت سیاسی به فقاهت و اجتهاد، مطلبی نیست که تنها در فقه شیعه از مسلّمات محسوب شود، بلکه این موضوع از جمله مواردی است که در مورد آن، میان همه ی مسلمانان، اعم از شیعه و سنّی، وحدت و یک صدایی حاکم است؛ چرا که در فقه اهل سنّت نیز مسئله ی مشروط بودن زمام داری و حاکمیّت سیاسی به فقاهت، ازمسائل ریشه دار مذاهب اربعه ی فقهی آنان به شمار می رود. شخصیّت های برجسته ای از قدمای اهل سنّت، مثل امام الحرمین جوینی، ایجی، ماوردی، قاضی ابی یعلی و غزالی، حاکمیّت و الزام سیاسی را مشروط به مجتهد بودن حاکم دانسته اند.
در عصر حاضر نیز چهره های برجسته ای چون: شیخ محمد ابوزهره، استاد محمد مبارک و شیخ شلتوت، همان نظریّه ی سلف خود را برگزیده و بر این حقیقت تأکید نموده اند که: حاکم و رئیس دولت اسلامی باید مجتهد باشد.[12]
جزیری، پدید آورنده ی اثر معروف الفقه علی المذاهب الاربعة، درباره ی اجماعی بودن شرط اجتهاد برای حاکم اسلامی، پس از آن که شرایط امامت را از دیدگاه مذاهب اربعه ی اهل سنت (حنبلی، شافعی، مالکی و حنفی) شرح می دهد، در شرط هفتم معتقد است:
اتفق الائمّة رحمهم الله... ان یکون عالماً مجتهداً لیعرف الاحکام و یَتَفقَّهَ فی الدین فیعلم الناس و لایحتاج الی استفتاء غیره؛[13] پیشوایان چهارگانه ی مذاهب اربعه بر این نظر متّفق اند که باید امامْ دانشمندی مجتهد باشد تا احکام الهی را بشناسد و در دین تفقّه نماید و آنگاه به مردم آموزش دهد و نیازمند مراجعه به دیگران و درخواست فتوا از آنان نباشد.
پی نوشتها:
[1] ر.ک: محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، ص 165.
[2] ر.ک: همین، پاسخ پرسش 9.
[3] مفتاح الکرامة، ج 10، ص 21.
[4] رسائل، ج 1، ص 142.
[5] مجمع الفائده والبرهان، ج 12، ص 28.
[6] جامع الشتات، ج 2، ص 465.
[7] ملاّ احمد نراقی، عوائد الایّام، ص 536.
[8] در اصطلاح علم اصول، دو گونه اجماع موجود است: اجماع منقول و اجماع محصّل. اجماع منقول، اجماعی را گویند که فردی از اجماعی خبر می دهد و به تعبیر دیگر، نقل اجماع می کند؛ ولی اجماع محصّل به اجماعی گفته می شود که خود فرد، با تتبّع و کاوش در کلمات فقها، به این نتیجه برسد که مسئله مورد اتفاق نظر همه ی فقهاست.
[9] ج 2، ص 563.
[10] ج 21، ص 397.
[11] کتاب البیع، ج 2، ص 467.
[12] برای آگاهی بیش تر از شرط فقاهت در حاکم و امام المسلمین نزد اهل سنّت ر.ک: محمد سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 291 - 294.
[13] الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 416 و 417.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] آیا ولایت فقیه، برداشت فقهی برخی از فقها از بعضی روایات است؟[1]
- [سایر] من اظهار نظر خاص سیاسی از علامه جعفری پیدا نکردم. میخواستم نظر ایشان را درباره ولایت فقیه و امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری بدانم.
- [سایر] آیا ولایت فقیه یک مسئله جدید است؟
- [سایر] سلام ببخشید چند تا حدیث معتبر درباره ولایت فقیه و چند تا حدیث معتبر درباره ولایت مطلقه فقیه برام بفرستید
- [سایر] یکی دیگر ازشبهاتی که بسیار مهم است مسئله ولایت فقیه است چراوقتی امام زمان وجود دارد ولایت فقیه پابرجاست اصلا ولایت فقیه چگونه به وجود آمده؟
- [سایر] 1. چند سال است که عقیده به ولایت فقیه وجود داشته است؟ 2. چه زمانی این عقیده در تاریخ به ثبت رسیده است؟ 3. آیا هیچ اشاره و ذکری در این خصوص از طرف امامان (ع) و یا پیامبر شده است؟ 4. آیا این مطلب در حدیث و گفتار شیعیان ذکر شده است؟ 5. در احادیث و گفتار اهل سنت چطور؟
- [سایر] ولایت فقیه چه جایگاهی در روایات دارد ؟
- [سایر] کسی که ولایت فقیه راقبول نداشته باشد (شیعه)از نظر دیدگاه شیعه چگونه است توضیح کامل ؟ مطلب برای درک بهتر این موضوع معرفی نمایید باتشکر
- [سایر] مبنای ولایت فقیه در روایات چیست؟
- [سایر] سلام. میخواستم نظر علمای شیعه و سنی را در مورد ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه بیان فرمایید و علمایی که مخالف با نظریه ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه هستند و دلیل مخاففت و سند آن را بیان فرمایید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق میافتد، مکلف باید فوراً نماز آیات را بخواند، به نحوی که در نظر مردم تأخیر محسوب نشود و اگر بدون عذر تأخیر کرد، معصیت کرده و باید هر چه زودتر بخواند و بنا بر احتیاط در وقت خواندن، نیت ادا و قضا نکند.
- [آیت الله خوئی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند به نحوی که در نظر مردم تأخیر محسوب نشود و اگر تأخیر کرد معصیت کرده و بنابر احتیاط وقت خواندن نیت ادا و قضا نکند.
- [آیت الله اردبیلی] خمس یک پنجم از مازاد درآمدها و برخی منافع است که انسان به دست آورده است و باید زیر نظر امام معصوم علیهالسلام مصرف شود و در زمان غیبت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)، بهتر است سهم سادات زیر نظر مجتهد جامع الشرایط برای رفع نیازهای سادات فقیر مصرف گردد و سهم امام علیهالسلام باید زیر نظر مجتهد جامع الشرایط در جهت تعلیم و ترویج مذهب جعفری هزینه گردد. در احادیث شریفه نسبت به پرداختن خمس تأکید زیادی شده است و از آن به حقّ امام علیهالسلام ، سبب تطهیر مال و وسیلهای جهت امتحان ایمان یاد شده است؛ حضرت رضا علیهالسلام در جواب نامه یکی از تاجران شیعه فارس مینویسد: (... اموال تنها از راهی که خداوند مقرّر فرموده است حلال میگردد. همانا خمس، ما را در تقویت دین یاری میکند و نیاز آنان که سرپرستیشان را به عهده داریم و نیز نیاز شیعیان را تأمین میکند و با آن آبرویمان را در مقابل دشمنانمان حفظ میکنیم. پس خمس را از ما دریغ نکنید و خود را از دعای ما محروم نسازید، زیرا پرداختن خمس کلید روزی و سبب آمرزش و پاکی شما از گناه و ذخیره آخرتتان است. مسلمان کسی است که به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند نه آن کسی که با زبان اجابت میکند و در قلب مخالفت مینماید.)(1)
- [آیت الله جوادی آملی] .منافقان و ک سانی که در زمان غیبت امام معصوم (ع)،با حکومت اسلامیِ مبتنی بر ولایت فقیه مبارزه و جنگ می کنند، خونشان هدر است و اگ ر در حال مبارزه فرار کنند و پس از مدتی , بدون اینکه توبه کرده باشند دستگیر شوند، اعدام می شوند؛ ولی اموال آنان حکم غنائم جنگی را ندارد و باید به آنها یا ورثه آنان برگردانده شود. حکم مال انتقالی غیر معتقد به خمس
- [آیت الله جوادی آملی] .اموالی که از را ه خدعه و نیرنگ، ادعای باطل یا ربا , از کفّار حربی به دست آمده باشد، اگر اکتساب و حرفه، شرط وجوب خمس باشد، این اموال جزء درآمد سالانه محسوب نمی شود و خمس ندارد و اگر کسب و حرفه, شرط آن نباشد، پس از گذشت سال و کسر هزینه آن , خمس دارد که مشهور میان فقیهان شیعه این است گرفتن ربا از کافر و بانک های کشورهای غیراسلامی جایز بوده و در حکم کسب حلال است.
- [آیت الله اردبیلی] صدقه دادن که یک اقدام خالصانه و صادقانه میباشد، مورد سفارش قرآن کریم و احادیث فراوان قرار گرفته و موجب خیر و برکت در زندگی، دفع بلا و مرگهای ناگهانی و شفای بیماران میشود و همان طور که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: (کلّ معروف صدقه)(1) یعنی هر کار خیر و پسندیدهای، صدقه محسوب میشود و اقداماتی که موجب هدایت گمراهان، حمایت نیازمندان و عمران و آبادانی مادی و معنوی جامعه گردد، ماندگارتر و مفیدتر میباشد.
- [آیت الله سبحانی] زنی که چند ماه خون دیده ولی عادت معینی پیدا نکرده است چند صورت دارد: 1. در تمام ماه فقط ده روز یا کمتر یک تا چهار روز خون می بیند، همه اش حیض است. 2. در تمام ماه بیشتر از ده روز خون می بیند و روزهایی که آن خون نشانه های حیض را دارد، بیشتر از سه روز و کمتر از ده روز است، همه این روزها حیض محسوب می شود. 3. اگر همه روزهای بیشتر از ده روز از نظر اوصاف یکسان است به عادت اکثریت قاطع خویشان از نظر عدد عمل کند. 4. اگر خویشان از نظر شماره ایام، مختلف هستند هفت روز حیض و باقی مانده را استحاضه محسوب کند.
- [آیت الله اردبیلی] غنا و هر آوازی که مشتمل بر باطل بوده یا موجب برانگیختن و تحریک شهوت شده و به نظر عرف، مناسب با مجالس فسق و فجور باشد، به تنهایی یا همراه با نواختن چیزی باشد، خواندن و گوش دادن و نیز یاد دادن و شغل قرار دادن آن حرام است. در روایات اسلامی (مَلاهی و غِنا) بسیار مذّمت شدهاند، از جمله در روایتی آمده: (خانهای که در آن شراب و آلات لَهْو و غِنا و قمار باشد، ملائکه به آن خانه وارد نمیشوند و دعای اهل خانه مستجاب نمیگردد و برکت از آن خانه برداشته میشود.)(1)
- [آیت الله شبیری زنجانی] تقلید به معنای پیروی کردن از دیگری در عقیده یا عمل است و در احکام دینی از کسی باید تقلید کرد که دارای این شرایط باشد: 1 - مرد باشد. 2 - بالغ باشد. 3 - عاقل باشد. 4 - شیعه دوازده امامی باشد. 5 - حلالزاده باشد. 6 - عادل باشد، یعنی از گناهان کبیره، مانند: دروغ، غیبت، تهمت، آدمکشی، رباخواری، ترک نماز و ترک روزه …، از روی ملکه اجتناب کند و مراد از ملکه؛ حالت نفسانیست که انسان را به ترک گناه وادار میکند، گناه صغیره نیز با اصرار بر آن، گناه کبیره محسوب میگردد و نشانه عدالت این است که در ظاهر شخص خوبی باشد؛ یعنی اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، بگویند: ما خلاف شرعی از او سراغ نداریم. 7 - مجتهد باشد. 8 - اعلم باشد و این در صورتیست که احتمال اختلاف بین مجتهدین را در مسائل مورد ابتلا بدهد. مجتهد اعلم کسیست که از تمام مجتهدهای زمان خود حکم خدا را بهتر بفهمد و برتری این مجتهد از سایر مجتهدین باید به گونهای باشد که متعارف افراد اهل فضل بتوانند آن را تشخیص دهند و اگر هیچ یک از مجتهدین چنین برتری روشنی نداشته باشند از هر یک از مجتهدین طراز اوّل میتوان تقلید نمود. 9 - موثّق باشد، یعنی اشتباهش از متعارف بیشتر نباشد و کسی که حریص به دنیا باشد غالبا موثّق نیست، زیرا حبّ شدید به دنیا باعث اشتباه زیاد در تشخیص میگردد. 10 - زنده باشد (با تفصیلی که در مسأله دهم خواهد آمد).
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.